English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2376 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
image erection U درست کردن تصویر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
images U نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
refreshes U بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshed U بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refresh U بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
temper U درست ساختن درست خمیر کردن
tempered U درست ساختن درست خمیر کردن
tempers U درست ساختن درست خمیر کردن
persistence U مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
cropped U کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
crop U کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
tweening U محاسبه تصاویر میانی که از تصویر ابتدایی شروع تا تصویر دیگر برسد
image [سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر]
images U سیستم الکترونیکی یا کامپیوتری پردازش تصویر و بدست آوردن اطلاعات تصویر
crops U کاهش اندازه یا حاشیه یک تصویر یا بریدن بخش مستط یلی تصویر
pictured U آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picturing U آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
pictures U آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
picture U آنالیز اطلاعات یک تصویر با روشهای کامپیوتری یا الکترونیکی برای تامین تشخیص شی در تصویر
video U متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoing U متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
acrobat U که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
acrobats U که یک تصویر گرافیکی را شرح میدهد و نمایش تصویر را در سخت افزارهای مختلف ممکن میکند
videoed U متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videos U متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
images U تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود
image [تجزیه اطلاعات یک تصویر به وسیله الکترونیکی با کمک کامپیوتر که مشخصات و خصوصیات شی را در تصویر شامل میشود.]
flickers U تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flickered U تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
flicker U تصویر گرافیک کامپیوتری که شدت آن در اثر نرخ پایین تازگی تصویر یا اختلال سیگنال تغییر میکند
spherization U جلوه ویژه برنامه گرافیک کامپیوتری که تصویر را به کره تبدیل میکند یا تصویر را حول یک شکل کروی می چرخاند
OR function U تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
coincidence function U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
joined U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
and U تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
join U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meets U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersection U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet U تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joins U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
lossless compression U روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
conjunctions U تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
false U 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
unions U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
union U تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
alternation U تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
conjunction U تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
either or operation U تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
disjunction U تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
assertion U 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
auto U الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
autos U الگویی از برخی برنامههای گرافیکی که یک تصویر بیتی را به برداری تبدیل میکند به این ترتیب که لبههای شکل را در تصویر قرار میدهد و اطراف آن خط می کشد
banding U روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
hypertext U روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
pen drawing U تصویر خطی تصویر مدادی
refresh U تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
refreshed U تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
refreshes U تازه کردن یک صفحه تصویر تجدید کردن
gathered U و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather U و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
to pattern out U ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
image U تصویر کردن
portraits U تصویر کردن
portraiture U تصویر کردن
portrait U تصویر کردن
project U تصورکردن تصویر کردن
raster fill U پر کردن محل تصویر
projected U تصورکردن تصویر کردن
projects U تصورکردن تصویر کردن
image erection U راست کردن تصویر
dresses U لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
labourvt U بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
dress U لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
tracings U تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
tracing U تابع برنامه گرافیکی یک تصویر bitmap می گیرد و پردازش میکند تا لبههای آنرا پیدا کند و آنها را به یک تصویر با خط عمودی تبدیل کند که راحت تر اجرا شود
indite U درست کردن
clean U درست کردن
fettle U درست کردن
to put to rights U درست کردن
to fix up U درست کردن
to cleanvp U درست کردن
set in order U درست کردن
shapes U درست کردن
fix up U درست کردن
makes U درست کردن
correct U درست کردن
correcting U درست کردن
corrects U درست کردن
set right U درست کردن
adapt U درست کردن
fabricate U درست کردن
fabricated U درست کردن
fabricates U درست کردن
fabricating U درست کردن
cleans U درست کردن
cleanest U درست کردن
make U درست کردن
cleaned U درست کردن
weaves U درست کردن
weave U درست کردن
shape U درست کردن
trims U درست کردن
to sct aright U درست کردن
to riven laths U یا درست کردن
build U درست کردن
concoct U درست کردن
fashion U درست کردن
fashioned U درست کردن
concocted U درست کردن
fashioning U درست کردن
to set U درست کردن
to set in order U درست کردن
to set to rights U درست کردن
trimmest U درست کردن
trim U درست کردن
redd U درست کردن
gulleys U درست کردن
gully U درست کردن
builds U درست کردن
buildings U درست کردن
fashions U درست کردن
to put in to shape U درست کردن
to erect into U درست کردن از
manufactures U درست کردن
manufacture U درست کردن
manufactured U درست کردن
to get up U درست کردن
concocts U درست کردن
concocting U درست کردن
make up U درست کردن
gullies U درست کردن
judiciousness U قضاوت درست تشخیص درست
zooming U بزرگ و کوچک کردن تصویر
orthographic U تصویر یا نقشه که در ان خطوط مصور برسطح تصویر یا نقشه عموداست
mend U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt [to] U جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
mends U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended U درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to manufacture [into] U ساختن [درست کردن] [به]
scrambled U املت درست کردن
scrambles U املت درست کردن
re form U دوباره درست کردن
To put things straight(right). U کارها را درست کردن
scrambling U املت درست کردن
railroad U پاپوش درست کردن
stage craft U فن درست کردن نمایش
orthoepy U فن درست تلفظ کردن
to make something U چیزی را درست کردن
exact U تحمیل کردن بر درست
exacted U تحمیل کردن بر درست
railroads U پاپوش درست کردن
exacts U تحمیل کردن بر درست
strike off U بی زحمت درست کردن
frame U پاپوش درست کردن
scramble U املت درست کردن
reconditioned U دوباره درست کردن
vint U درست کردن یا ریختن
to weave a plot U دوزوکلک درست کردن
hedges U خاربست درست کردن
manipulated U با استادی درست کردن
manipulates U با دست درست کردن
dowel U میخچه درست کردن
to word up U کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
manipulates U با استادی درست کردن
pond U حوض درست کردن
manipulated U با دست درست کردن
die sink U خزینه درست کردن
corn popping U درست کردن چس فیل
roughcast U اجمالا درست کردن
manipulate U با دست درست کردن
reconditions U دوباره درست کردن
recondition U دوباره درست کردن
dresses U درست کردن لباس
to toss up U زود درست کردن
dress U درست کردن لباس
team U دسته درست کردن
teams U دسته درست کردن
ponds U حوض درست کردن
to mill flour U ارد درست کردن
hedge U خاربست درست کردن
blow down U بافوت درست کردن
hedged U خاربست درست کردن
manipulate U با استادی درست کردن
makes U درست کردن ساختن اماده کردن
repaired U درست کردن جبران کردن تعمیر
to touch off U با شتاب درست کردن زودرسم کردن
repair U درست کردن جبران کردن تعمیر
To do up the room. U اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
make U درست کردن ساختن اماده کردن
blurred U مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
blurs U مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
blurring U مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
blur U مبهم کردن لبه ها و رنگهای یک تصویر
be the spitting image of someone <idiom> U درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
to play up U درست و حسابی بازی کردن
spells U املاء کردن درست نوشتن
agree U ترتیب دادن درست کردن
to put up U زنانه درست کردن جادادن
rigs U با خدعه وفریب درست کردن
to put up ones hair U مویاگیس خودرازنانه درست کردن
Recent search history Forum search
1Potential
1A hero can affect on the people.
1strong
1To be capable of quoting
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
1set the record straight
1Arousing
1chand sabaei is correct or chand sabahi
1pedal pamping
1construed
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com